بوگوتا: پایتخت سبزاسبز کلمبیا
مقدمه
باغ ها را گرچه دیوار و در است
از هواشان، راه با یکدیگر است
شاخ از دیوار، سر بر میکشد
میل او تا باغ دیگر میکشد
باد میآرد پیام آن، بدین
وه از این پیک و پیام نازنین!
شاخه ها را از جدایی گر غم است
ریشه ها را دست در دست هم است
(هوشنگ ابتهاج)
از شهریور 1391 تا شهریور 1393 از سوی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری مأموریت یافتم تا در دانشگاه ملی کلمبیا در بوگوتا، زبان و ادبیات فارسی تدریس کنم. بزرگترین دانشگاه کشور که چندسالی است درس زبان فارسی را نیز در قالب چند درس اختیاری برای دانشجویان رشتههای مختلف تعیین کرده و وزارت علوم، هر دوسال یک بار برای گسترش زبان فارسی در این کشور و حدود 40-50 کشور دیگر، استاد اعزام میکند. پیش از این نیز از 1383 تا 1385 به مدت دوسال در اوکراین، زبان و ادبیات فارسی تدریس کردهبودم. آنچه در پی میآید، بخشی از خاطرات من از این سفر و مأموریت دوساله است:
«جمهوری کلمبیا درشمالغربی آمریکای جنوبی است. در جنوب با ونزوئلا، برزیل، اکوادور و پرو، در شمال از طریق دریای کارائیب با اقیانوس اطلس و از غرب با پاناما و اقیانوس آرام هممرز است. پس از برزیل، آرژانتین و پرو، چهارمین کشور بزرگ آمریکای جنوبی و پس از برزیل، دارای بیشترین جمعیت در بین کشورهای آمریکای جنوبی است. کلمهٔ «کلمبیا» از نام کریستف کلمب گرفته شده که فرانسیسکو میراندای انقلابی از آن برای اشاره به دنیای جدید، خصوصا به قلمروی آمریکایی و مستعمرات اسپانیایی و پرتغالی استفاده کرد.» (ویکی پدیا)
بوگوتا: پایتخت سبزاسبز کلمبیا
اینجا بوگوتاست؛ پایتخت کلمبیا. گل همیشهبهار آمریکای لاتین. سرزمینی شگرف که هرگز تقویمش به برگهای سرخ تابستان، زرد پاییز و سپید زمستان نرسیده و در همان برگهای سبز سرآغاز سال مدهوش ماندهاست. کلانشهری که تا بوده، با خشخش برگهای خزانی و رفرف گام نهادن بر مخمل سپید برف بیگانه بودهاست. تمام سال و سالیان، بهار است و بهار؛ و هر هفته، یکی دوبار نوازش نرمک بارانی لطیف و شاعرانه و گاه تند و پر شور و رعبانگیز، سر و روی شهر را عاشقانه میشوید و چه های و هوی و شست و شوی شورمندانهای!
آنسان که دوست و همکار فرهیختهام آقای دکتر ناصر سارلی - که پیش از من اینجا بوده - گفتهاست: اینجا هرگاه دلش خواست باران نمیآید، هرگاه «دلت» خواست میآید. برخی رهگذران، گونهای چتر بر سر میگیرند که دو برابر چترهای ماست. برای بارانهای شدید و یکریز و شاید هم خدا را چه دیدی؟ چتری برای دو نفر! اگر هم خیلی جهان سومی نباشی، این چترها یک خانواده را هم بسندهاست! گاه نیمشبان تا دمدمای صبح، باران، بیریا و آرام و نمنمک باریده و تو روز و روزگارت را در افسون شهر بارانخوردۀ تازهنفس و شوخ و شنگ آغاز میکنی و احساس میکنی آسمان هم بر این زمین جان و دل پاک، رشک میبرد.
دیشب باران، قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچپچ کرد
چکچک چکچک چکار با پنجره داشت؟
(قیصر امین پور)
شهر را حلقۀ گستردۀ رشتهکوهی گردنکش و جنگلپوش و گاه ابری و مه آلود و رازانگیز، در آغوش فشردهاست. گویی سفالینهای سبز، لبریز از آشسبزی خانهها و خیابانها و مردم رنگارنگ سپید و سیاه و سرخپوستی است که به بازی سراسر برد و باخت زندگی عادت دارند. انگار این کوه، برادر مهتر شیطانکوه لاهیجان است؛ چند سر و گردن، بالا بلندتر و باشکوهتر. کافی است با تله کابین (یا به قول خودشان تِله فِریکو) به ستیغ کوه گام نهی، تا تمام شهر هفت-هشت میلیونی بوگوتا، مهمان مهربان چشمان تو باشد و سخاوتمندانه، چیزی از تیررس نگاه تشنۀ تو دریغ ندارد. و راستی را چه شکوهی دارد این شهر! سبزاسبز است و تر و تازه و تو هماره در محاصرۀ سبزی و گریزگاهی به خاطرات خزان یا برف، یخبندان، آدمبرفی، پارو کردن برف پشت بام و گرمای دلنشین دستکش و کلاه پشمی و شال گردن نداری.
هوا سبک، خنک و بیاندازه پاک است. گویی اردیبهشت بهشتی شیراز است؛ هرچند دستش به عطر نجیبِ بهارنارنج آنجا نمیرسد؛ اما ململ عطر غریب درختان گونهگون و بیرحمانه زیبا و چمنزاران نمناک در جایجای شهر پراکنده است و سرمستی یک عمر را بسنده است. روزهای نخست، برای ما که ریه هایمان به دود و دم سیاه و تباه تهران عادت داشت، نفس کشیدن دشوار بود. اکنون که جان، دامنم برتافته و فیل مبارکم یاد هندوستان کردهاست، دارم افسوسمندانه با خود، این سهگانی دوست صاحبدلم جناب دکتر علیرضا فولادی را زمزمه میکنم:
شهر من زیر خروارها دود مردهاست
روی این قبر
گریه کن ابر!
راستی را چه میشد اگر در سایهسار البرز بشکوه و گردنفراز، جان و دل تهرانیهای نازنین نیز لبالب از چنین هوای مینوی میشد؟ هوای پاک برای دلهای پاک. بوگوتا 2600 متر از سطح دریا فاصله دارد؛ از این روی شاید در آغاز اقامت، اندکی تنفس، این سادهترین کار دنیا برایتان دشوار شود؛ اما نرمنرمک بدان عادت میکنید. بیتردید اینجا از بهترین و پاکترین آب و هواهای دنیا برخوردار است.
دکتر بهادر باقری