از رویانامه‌ی تَکوابه تا سفرنامه‌ی لِنا 

بخش بیست و دوم

تَکوابه، پسری بالابلند، خوش‌تیپ، با موهای بلند و انبوه و سرخ‌پوستی، مهربان و خندان است. همزمان دانشجوی دو رشتۀ پزشکی و مردم‌شناسی دانشگاه جمهوری اروگوئه است. چه خوب است پزشک، مردم‌شناس هم باشد و زبان فارسی هم بیاموزد! نور علی نور می‌شود. او اشتیاق و پیشرفت خوب و امیدوارکننده‌ای دارد و از بهترین‌های ترم اول است. هر هفته چهار ساعت با من کلاس دارد. چند روز پیش، به قول خودش «رؤیانامه»‌ای نوشته و خوابی را که دیده، برای من شرح داده بود تا برایش اصلاح کنم. خواب دیده به دستشویی رفته [در نوشتۀ خود، از «حمام» سخن گفته چون به زبان اسپانیایی، Baño (بَنیو) به معنی دستشویی و حمام است.] و وقتی به خانه برمی­‌گشته، دوستش لوسیا را دیده که با مرد دوچرخه سواری با هم رفته‌اند و از او دور شده‌اند. البته خوابش را باید برای جناب ابن سیرین بفرستیم تا تعبیری شیرین برایش رقم زند و عجالتاً در تخصص ما نیست.

باری، این متن ساده و ابتدایی را که دیدم، خوشحال و خرسند شدم و یاد یکی از نوشته­‌های دانشجوی پیشینم در اوکراین، خانم لنا سویستون افتادم و با خودم گفتم از همین نوشته‌های ابتدایی می‌توان به آنگونه نوشتن و درک و دریافت رسید. در پی، ابتدا تصویر نوشتۀ کوتاه تکوابه را می­‌بینید:


اما سفرنامۀ لنا سویستون دانشجوی فارسی‌آموز من در اوکراین

از سال ۱۳۸۵ به مدت دو سال در دانشگاه­‌های اوکراین، زبان فارسی تدریس می­‌کردم. دانشجویان فوق­‌العاده مهربان، باهوش، زبان­دان و شیفتۀ زبان فارسی داشتم. یکی از این دانشجویان بی­‌نظیر و باهوش، لنا سویستون است که دوست صمیمی و خانوادگی ماست. قبلاً در بارۀ او مطالبی نوشته بودم. براستی او شیفتۀ ایران است و چهار بار به ایران آمده و چندسال پیش، شرح یکی از سفرهایش به ایران را نوشته. لنا برای جشن تولدش به ایران آمده‌بود. هم به قلمش و نثر زیبا و صمیمی­‌اش توجه کنید و هم به نگاه ویژه­‌ای که به مردم و جامعۀ ایران دارد. ببینید چقدر زیبا و راحت می­‌نویسد و با اینکه یازده سال از دوران دانشجویی‌اش می‌گذرد و هیچ همکلام ایرانی ندارد، هنوز به همین زیبایی و شیرینی به زبان فارسی سخن می­‌گوید!

این هم سفرنامه‌ی زیبای لنا:

«سفر من به ايران ماه آوریل سال ۲۰۱۴، سومين سفر من به اين کشور زيبا بود . اگرچه کشور مادری من اوکراين است، ولي هم اينك ایران هم به عنوان کشور مادری دوم من محسوب مي‌شود. ايران از لحاظ مختلف کشور فوق‌العاده است٬ ولي به نظر من مهم‌ترين جاذبه‌ی این کشور مردم آن است. ايرانيان مهمان‌نواز هستند و هميشه آماده هستند كه به شما کمک کنند. به اين خاطر مي‌توانيد مطمئن باشيد که حتما راه لازم را پيدا مي‌كنيد.

می‌خواهم چيزی بگويم که من را در ايران غافلگير كرد.

۱. ایران کشوری است که مردمش هميشه و همه جا می‌خورند! سه بار آنجا رفتم ولي تا هنوز نمی‌توانم به اين عادت کنم و بفهمم جه جوری ميشه انقدر زياد خورد!

۲. چیزی دیگر که ازش تعجب و در همین وقت لذت می‌برم، این است که ایرانیان خیلی رفت و آمد می‌کنند پيش یکدیگر. فرق نداره آیا این یه جشنی است یا روز عادی. روابط فاميلی و دوستی را ارزش می‌کنند برخلاف مردم اروپا.

۳. ایرانیان هم جوان هم پير خیلی فعال هستند و خیلی زیاد حرکت می‌کنند. برای آنها فرق نداره کجا استراحت کرد؛ مهم‌ترین نكته اين است که با گروهی از دوستان یا فامیل‌ها.

۴. در شهرهای ایران به‌خصوص در تهران، رانندگان مقررات رانندگی را اصلاً رعایت نمی‌کنند ولی در جاده برعکس است.

۵. اختلاف بزرگ بین دهکده‌ای و شهری. اگر قبل از دیدن یک شهر ایران به یک دهکده بیاییم و ببینیم سطح زندگی مردم چه جوری است، می‌توانیم فکر بکنیم که همۀ مردم ایران اینجوری زندگی می‌کنند. ولی اگر بیاییم به یکی از شهرهای ایران می‌بینیم چه قدر آنان توسعه یافته است.

بالاخره شروع می‌کنم درباره سفرم بگویم. هر باری که به ایران آمدم من سعی می‌کردم جاهای مختلف را ببینم؛ آن جاهایی که تا هنوز ندیدم و نرفتم. ایران آمدم بدون ویزا و در فرودگاه بدون هیچ مشکلی، ویزای توریستی را گرفتم. برای اوکرایینیان ۸۵ $ هست.

روز اول تهران ماندم و متوجه شدم که این ۲ سال که ایران نرفتم، تهران خیلی پيشرفت كرده و هنوز در حال توسعه است؛ ولی ترافیک شدیدتر شد. روز دوم با دوست عزیز من به سمت شهر زنجان رفتیم. چند روز آنجا پيش دوستانم که آنها را بیش از حد دوست دارم و خیلی مهربان و دوست داشتنی هستند، مهمان بودم. در زنجان به پيك نيك می‌رفتیم ٬ پيش برادر دوست من حمید رفت و آمد می‌کردیم٬ من حتی به كلاس آموزش زبان ترکی رفتم.

هم آنجا در زنجان روز تولدم را جشن گرفتيم. چند روز بعد به شمال به دهکدۀ ماسوله راه افتادیم. شهری که در آنجا توقف کردیم برای ناهار رشت بود. بعد از صرف ناهار، رشت را به قصد ماسوله ترک کردیم.

فاصله‌ی رشت تا ماسوله حدود ۵۵ کیلومتر است. ماسوله شهر کوچکی است که در دامنۀ کوه بنا شده با دورنمایی بسیار زیبا و چشم‌نواز. دهکدۀ ماسوله در طرح میراث فرهنگی و گردشگری یونسکو ثبت شده است. اهميت شهر ماسوله در وضع ساختمان‌های آنجا است. خانه‌ها به صورت پلکانی ساخته شده‌اند به گونه ای که پشت بام هر خانه، حياط خانۀ بالایی محسوب می‌شود. اینجا زندگی همیشه در جریان است. شما می‌توانید نگران نباشید.

در مورد اقامت کردن در ماسوله چون هیچ مشکلی با این نیست. خانه هایی برای هر سلیقه وجود دارد. ولی در تابستون و در زمان تعطيلات، اینجا خیلی شلوغ است؛ به این خاطر بهتر است از قبل یه آپارتمان یا سوئيت رزرو کرد؛ اگر قصد دارید این زمان به آنجا بروید. این دهکده خیلی مشهور است بین خارجی‌ها. از همه جا گردشگرها به اینجا می‌آیند نگاه بکنند به این دهکده منحصر به فرد و به طبيعت بی‌نظيرش.

در ماسوله هم بازار کوچکی است که هرچه می‌خواهید می‌شه آنجا پیدا کرد. بازار تا ساعت ۱۱ شب باز است. هم آنجا در کنار بازار یه کافه کوچک در فضای باز قرار دارد که در آنجا شما می‌توانید قلیون و سیگار بکشید و چای بخورید. بهترین وقت برای چای خوردن شب است به خاطر هوای خنک.»